جدایی

جدایی فرهاد از شیرین

اصل مطلب

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۹ ب.ظ

داستان از جایی شروع شد که هزاران داستان آموختم اما عبرت نگرفتم! دانشگاه

دیدن دختری که نگاه معصوم و البته شادی داشت و خواستم به او نزدیک تر شوم نمیدانم چرا؟دختری با استخوان های درشت و کمی زیبا

نمیدانم چرا دوستش داشتم، خداوند جزوه ها را از دانشجویان نگیرد که این جزوه نویسی و قرض دادن آن نبود شاید نرخ ازدواج بسیار کمتر از تصور بود

اولین جزوه را با وساطت یکی از دوستان از او گرفتم

خاطره یاهومسنجر خودش داستانی است به بلندای عرض کهکشهان! اولین پیام را در یاهو دادم و او با من در خصوص برخی خواب هایش گفت و مرا مطمئن ساخت که مخاطب خواب هایش من بوده ام 

اما دوست من همنام من بود و من متوجه نشدم شاید مخاطب خواب اون دوستم است و من که تازه برای این بار با دختری این قدر نزدیگ صحبت میکردم جو بر من غالب شد و متوجه شدم دوستش دارم!! 

در یاهو از او خواستگاری کردم و داستان من و او شروع کرد به هیچ کدام از همکلاسی هایمان نگفتم حتی به دوست همنامم که موجب آشنایی من و آن دختر شده بود

دوستی که تصور میکردم احساسی به دختر داستان ما نداشت، ولی داشت....



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۵/۰۳
فرهاد فرهاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی